اندر احوالات شیخ اجل الشان، میرزا اسفندیار خان رحیم المله و مشیرالدوله
ان مرتبط با غیب، ان متوهم بی ریب، ان عارف بی عیب، ان ولی بی ادعا، ان فقیه مکلّا، اسفندیارخان رحیم مشاء، ولی مطلق رئیس الوزراء بود و از طایفه کریم الخطباء. از مقام فتوت بدر رفته و به سرمنزل صبر در افتاده بود.
پیوسته همچون خروس در خروش بود و اهل جنب و جوش بود و محشور با وحوش.
در احوالات میرزا محمود امیر الدوله آمده که روزگاری در توصیف مقام انسان کامل بود تا به کلمه مشائی رسید نزدیک بود جان به جان آفرین بسپارد...
گویند بسیار از روی بی فکری افاضه می فرمود و سوتیهایش در جریدهء جینس ثبت گردیده بود. گاه اندر مکتب ایرانی داد سخن دردادنی و گاه در مورد انسان کامل، و بسیار شیفته سخن گفتن از مدیریت جهانی بود...
بسیاری از عقلا میرزا محمود را عامل وی میدانستند و برخی هم او را مشاور وی.
در روزگار مسئولیت محمودخان سفرهای بسیار به دیار فرنجستان داشت و با مردمان آن دیار از دوستی با اسرائیل و بیداری انسانی سخنها گفت. اما آنان وی را شیرین عقل تصور میکردند و بر آن گفته های وزین وی وقعی نمینهادندی...
با هنرمندان مادینه، انسی دیرینه داشت و عکسهای خود با آنان را فتوشاب میپنداشت و به ریش عکاسان لبخندی ملیح میزد. و ایضاَ از ارتباط وی با اجنه و دعانویسان و رمالان سطوری بس قطور در تاریخ باقی مانده است.
سینه چاکان و چاکران زیادی داشت شیخی شریف زاده و پیرمردی جوانفکر، منبر و جریده خود را همواره به مدحی از وی آرائیدندی و در توصیف وی بارها غش کردندی... و ساعتها به بحث از شین مشاء اختصاص دادندی که آیا مزّین به تشدید است یا تشدید مفتخر به همراهیِ آن!؟
روزگاری هوس صدارت بر امارت به سر نهاد و گفت هاتفی در خواب وی را خطاب کرده که اسفندیار! تو بهار این ملتی بیا و رویشی ایجاد کن... از این رو در انتخابات شرکت فرمود و چون رای نیاورد و از آخر اول شد فریاد وا تقلباه سر داد و تا آخر عمر در توهم تقلب بسر برد...
شاهدی از نزدیکان وی چنین گوید: پس از انتخابات میانه وی با میرزا محمود به تاریکی گرائید و محمود عکس مادر وی را از تلفوزیون به ملت نشان داد و گفت اختلاص سه هزار میلیاردی کار عملهء این نامرد بوده و اسفندیار هم در پاسخ گفته بود که تو از نظر من از مقام انسان کامل دور گردیده ای... و این سخن برای محمود بس گران آمد.
خدایش رحمت کند که آخرین بهار دولت محمودخان، آخرین بهار زندگی وی بود.
میرزا محمود که پس از ان ماجرا تصور کرد که اسفندیار بر گُرده دولتِ وی سوار شده و هزینه تبلیغات و سفرها و جلسات وی را از خزانه دولت پرداخته، بسیار ناراحت شد و در دم به سوی قبر وی شتافت و بر قبر وی بنشست و... (به جهت رعایت عفت لسانی حذف شد.)
سخنان گرانمایهای از وی در السنه به یادگار مانده؛ وی در جائی گفته: دوره اسلامگرائی بسر امده و دوره انسانیت آغاز شده. و فرمود: نوح نبی مدیریت نمیدانست و مدیریت را من بلدم که دو سه کتاب اندر این باب خواندهام. و فرمود: دولتی به پاکی و نجابت دولت میرزا محمود نیامده که البته من وی را بر سرکار اوردم.
خدایش بیامرزد و در جوار همکیشانش(حجتیه مسلکان) مسکنت فرماید و شکر نعمت وجودش را مرحمت فرماید چرا که آیتی بود از آیات عزّوجلّ؛ و فی کل شیء له آیه.
تذکره االسائسون/جلد 33 صفحه 666